نیمه شعبان
دوشنبه 20 اردیبهشت 95 امروز صبح مثل هر روز که از خواب بیدار میشم زنگ زدم بیمارستان که حالت بپرسم بهم گفتن خوب نیستی بهم گفتن از دیشب خونریزی ریه داشتی و هنوز قطع نشده سریع حاضر شدم و با بابای اومدم پیشت واییی خدا دیدنت توی اون حال بمیرم برات محمدم داری زجر میکشی عزیز دلم و من جز دعا و التماس به خدا هیچ کاری ازم بر نمیاد تموم مدت که بالا سرت بودم نازت کردم و قربون صدقه ات رفتم ریختن اشک هام دست خودم نبود حال خودمو نمیفهمیدم درد خودم یادم رفت یک ساعت تمام با اون حال نزار بالای سرت موندم بوست کردم نوازشت کردم التماس خدا کردم گفتم خدایا منه مادر گناهکارم این فرش...
نویسنده :
مامان
11:54